این است یک عشق جاودانه
لحظه ایست عاشقانه
کلامیست صادقانه
پرسید چقدر مرا دوست داری ؟
سکوتی کردم چند لحظه به چشمهایش خیره شدم ،
گفتم :
دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقم ، عاشق یک عاشق واقعی ، عاشق تو....
عاشقی که برای رسیدن به تو لحظه شماری میکند ،
به عشق این لحظه های انتظار دوستت دارم....
به اندازه تمام لحظه های زندگی ام تا آخر عمرم عاشقم !
به عشق اینکه تو را تا آخرین نفس دارم ، دوستت دارم !
به عشق اینکه گاهی با تو و گهگاهی به یاد تو در زیر باران قدم میزنم عاشق بارانم
به عشق آمدن باران و به اندازه تمام قطره های باران دوستت دارم !
به عشق تو به آسمان پر ستاره خیره میشوم ،
به اندازه تمام ستاره های آسمان دوستت دارم!
به عشق دیدنت بی قرارم ، حالا که تو را دارم هیچ غمی جز غم دلتنگی ات
در دل ندارم،به اندازه تمام لحظه های بیقراری و دلتنگی دوستت دارم ...
من که عاشق چشمهایت هستم ، عاشق گرفتن دستهای مهربانت هستم ،
به عشق نگاه به آن چشمهای زیبایت دوستت دارم..
لحظه های عاشقی با تو چقدر شیرین است ، آنگاه که با تو هستم یک لحظه تنها ماندن
نفسگیر است !
به شیرینی لحظه های عاشقی دوستت دارم !
من که تنها تو را دارم ، از تمام دار دنیا تنها تو را میخواهم ، تو تنها آرزویم هستی
به اندازه تمام آرزوهایم که تنها تویی ، به اندازه دنیا که میخواهم دنیا نباشد و تنها تو
برای من باشی ، به اندازه همان تنهایی که یا تنها با تو هستم و یا تنها به یاد تو ای
عشق من ، ای بهترینم به عشق همه این عشقها دوستت دارم !
پرسیدم به جواب این سوال رسیدی؟
اینبار او سکوت کرد و اینبار او با چشمهای خیسش به چشمهایم خیره شد!
اشکهایش را پاک کردم و این سکوت عاشقانه همچنان ادامه داشت
و باز گفتم : به اندازه وسعت این سکوت عاشقانه که بین ما برپاست دوستت دارم!