من ساحلم ، تو دریای من
من تکیه گاهت ، تو سرپناه من!
مثل یک ساحل بی قرار آمدنت در آغوشم هستم ای دریای من!
امواج خروشانت ، صدای دلنشینت ، آرام میکند مرا در این حال و هوای
ابری و دلگرفته ام!
به وسعت آبی بیکرانت دوستت دارم ، به زلالی آبهای روانت دوستت دارم!
دریا ، یک رویای شیرین ، در کنار دریا ، یک روز دلنشنین!
من ساحلم ، تو دریای من ، تویی یک صحنه پر شور و شوق من!
دریای من به اندازه تمام مرواریدها و صدفهایی که در قلب خود جا داده ای دوستت دارم!
یک سکوت و تنها صدای دلنشین امواج تو ، چه لحظه زیباییست ،
لحظه گوش دادن به درد دل های تو!
من ساحلی بی جانم ، به من جانی تازه بده ای دریای من !
آرزو دارم طوفانی شوی و با آن امواجت جان مرا از غم و غصه ها بشویی!
آن لحظه که تو طوفانی میشوی ، دیگر تنها نیستم ، وجود تو را حس میکنم
در آغوشم ای دریای من !
منم همان ساحلت ، ساحلی خسته ، که به انتظار در آغوش کشیدنت
مثل همیشه بیقرار نشسته !
وقتی غروب می آید ، من نیز به وسعت آن دل سرخ رنگت ، دلم میگیرد ،
تو آرامی و من نیز خسته !
غروب مرا از تو دورتر میکند ، شب که میشود ، به انتظار طلوع مینشینم
تا به آن امواج مهربانت نزدیک و نزدیکتر شوم !
من ساحلم ، تو دریای من ، همیشه با چشمهایم خیسم نگاهت میکنم ،
چقدر تو زیبایی ای مهربان من!