-
دریای عشق
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 15:15
من ساحلم ، تو دریای من من تکیه گاهت ، تو سرپناه من! مثل یک ساحل بی قرار آمدنت در آغوشم هستم ای دریای من! امواج خروشانت ، صدای دلنشینت ، آرام میکند مرا در این حال و هوای ابری و دلگرفته ام! به وسعت آبی بیکرانت دوستت دارم ، به زلالی آبهای روانت دوستت دارم! دریا ، یک رویای شیرین ، در کنار دریا ، یک روز دلنشنین! من ساحلم ،...
-
باران با وفـــــــا
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 15:15
ببار ای باران ، ببار که غم از دلم رفتنی نیست، اشکهای روی گونه ام دیدنی نیست! ببار ای باران که این تنهایی تمام شدنی نیست، آن لحظه های زیبا تکرار شدنی نیست! ببار ای باران که شعر تلخ جدایی خواندنی نیست ، غم تلخی که در سینه دارم فراموش شدنی نیست ! ببار که دلم گرفته است ، چشمهایم از اشک ریختن خسته است ! ببار ای باران ، که...
-
راه عشق
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 15:14
همچنان در جاده زندگی میرویم ، همسفر با من بیا تا به مقصد برسیم! میرویم تا جاده خسته شود ، پیچهای جاده درهم شکسته شود! میرویم تا خورشیدی که روبروی ماست از خستگی به خواب ، ماه بیاید و او نیز مثل جاده خسته شود ! میرویم تا دنیا به ما نخندد ، سرنوشت برای ما به ماتم ننشیند! ای همسفر این راه را باید رفت ، باید رفت تا رسید به...
-
کجاست عاشقانه هایم؟
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 15:13
کجا بنویسم اینهمه حرفهای عاشقانه را! چگونه ابراز کنم اینهمه احساسات عاشقانه را! نمیخواهم دیگر بر روی کاغذی بنویسم که میسوزد ، پاره پاره میشود ! نمیخواهم دیگر بر روی کاغذی بنویسم که روزی دور انداخته میشود! اینهمه نوشتم ، اینک کجاست عاشقانه هایم؟ تو ندیدی قطره های اشکم را بر روی صفحه کاغذ ، تو ندیدی راز درونی قلبم را...
-
خاطرات سوخته
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 15:12
حالی پریشان دارم ، غصه ای بی پایان دارم ، انگار گذشته های تلخ از خاطرم رفتنی نیست ، آن صحنه تلخ عشق فراموش شدنی نیست! اتاقی پر از شده از دود سیگار... این اعتیاد به خاطر تو نیست ، شاید به خاطر این روزگار است! کاش گذشته ها نیز دود شوند و به همین راحتی به هوا بروند! کاش در دلم چیزی نماند از قصه تلخ عشق ، گهگاهی که تنها...
-
از عشق بگو
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 15:12
میشنوی صدای تپش قلبم را؟ قلبم به عشق تو میتپد! میبینی اشکهای روی گونه ام را؟ این اشکها برای تو میریزد! ببین که چقدر برایم عزیزی ! ببین که چقدر دوستت دارم ! بیا در کنارم بنشین و برایم از عشق بگو ، یک بار بگو دوستم داری تا برایت بمیرم ، یک لحظه به چشمانم نگاه کن ، تا چشمهایم را فدای آن نگاه مهربانت کنم! حس میکنی که چه...
-
خستگی ناپذیر باش
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 15:11
مدتها بود که در پی تو بودم ، لحظه ها را میشمردم ، منتظر آمدنت بودم! مدتها بود قلبم رنگ محبت و عشق را ندیده بود، تنها بود اما از تنهایی لحظه های خوشی ندیده بود ! روزها بود که چشم انتظار مینشستم ، غروب می آمد و به انتظار طلوع مینشستم! تو همان طلوع دوباره در آسمان تیره و تار قلبم هستی ، یک طلوع همیشگی ، بی آنکه غروبی را...
-
گرفتار عشق
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 15:09
یک لحظه با شکستن قلب مهربانت ، قلب من نیز میشکند ، اینگونه دلگیر نباش ، یک لحظه غم تو مرا به ماتم مینشاند! یک لحظه اشک ریختنت ، دلم را میسوزاند، اشک نریز که یک عمر مرا گریان خواهی دید! طاقت ندارم ببینم که از لحظه های در کنار من بودن اینگونه پریشانی ، اگر تو را آزار میدهم دست خودم نیست ، عاشقم و دلم نمیخواهد که روزی...
-
طاقت ندارم
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 15:08
طاقت جدایی ندارم ، اما سرنوشت ما یکی نیست ، با هم بودن همیشگی نیست! طاقت یک لحظه بی تو بودن مرا می آزارد ، به خدا نمیتوانم بی تو زندگی کنم ، عاشقت هستم ، نمیتوانم بی تو نفس بکشم ! آخر قصه ما تلخ است ، کلام آخر ما خداحافظیست! هر دوی ما با کوله باری از خاطره میرویم ، تا اینجا با هم آمدیم ، اما از این به بعد تنها میرویم...
-
حبس ابد
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 15:08
به جرم عاشقی در زندان دلتنگی ها اسیرم ! به جرم دوست داشتن آخر در اینجا میمیرم! لحظه ای گرفتن دستهایت برایم آرزو شده ! این انتظار زیادیست در این لحظه ها ، دیدن چشمهایت از دور دستها نیز برایم رویا شده! به جرم عاشقی محکوم به تحمل این دلتنگی هستم، منی که تا به حال جنایتی نکرده بودم اینک در بند و زنجیر فاصله ها گرفتارم!...
-
حقیقت عشق
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 14:48
حرفی ندارم برای گفتن ، راهی ندارم برای ماندن شوقی ندارم برای از عشق نوشتن ، جایی ندارم برای رفتن! اینگونه باید بمانم ، بسوزم و بسازم با این عشق خیالی! عشقی که آخرش پیداست ، زندگی با تو یک رویاست ! تقصیر قلبم بود که عاشق شدم تا چشم بر روی هم گذاشتم دیدم که اسیرم! اسیر قلبی که باور نمیکند مرا ، حس نمیکند مرا در لحظه های...
-
خوش خیال
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 14:48
راهم را گم کرده ام در جاده های زندگی! به خیال یک همسفر تنها نشسته ام ، چقدر خوش خیال است قلبم! هر راهی را میروم تنهایی با من همسفر است ، به هر دری میزنم درهای زندگی بر رویم بسته است! احساس خستگی میکنم، یک قلب شکسته با یک دنیا امید و آرزو دنبال خودم میکشانم در این جاده های زندگی ! کسی دلسوز من نیست ، انگار همچنان باید...
-
آرزو دارم...
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 14:45
آرزو دارم همیشه در کنارم باشی ، یار و یاورم باشی ،سرپناهی برای این قلب عاشقم باشی! آرزو دارم تکیه گاهم باشی ، من دردی در سینه باشم و تو دوایم باشی! آرزو دارم همه هستی ام باشی ، زندگی به کامت باشد و همیشه شاد باشی! آرزو دارم تنها برای من باشی ، قلب من در سینه ی تو و قلب تو در سینه ام باشد و ما هر دو در قلب هم باشیم!...
-
تکرار خاطره ها
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 14:41
دیدن عکسهایت ، شنیدن صدایت ،تکرار خاطره هاست! خاطره هایی به رنگ سبز ، به شیرینی لحظه های در کنار تو بودن! کاش دوباره خاطره ها تکرار شوند ، کاش دوباره در کنار هم بنشینیم ، دست در دستان هم بگذاریم و از قلبهایمان برای هم بگوییم! تو بگویی که دوستت دارم ، و من بگویم برایت میمیرم! تو بگویی که مرا تنها نگذار و من اشک بریزم!...
-
عاقبت عشق
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 14:37
عاقبت عشق را در سیاهی شبهای تنهایی باید جست! عاقب عشق را در دشتی که دیگر کویری خشک و بی جان است باید جست! کجاست آن سرسبزی و طراوت؟ کجاست آن رود آرام و پر آب؟ دیگر هیچ نیست در اینجا ، حتی خودت هم نیستی! تو کجایی؟ خدا میداند ! عاقبت عشق را در آن دنیا باید دید ! باید دید و گریست و به عشقهای این زمانه خندید! بدون التهاب...
-
ای عشق، تو بگو...
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 14:36
خورشید که ما را دید ، دیگر نتابید! گرمای عشق ما از خورشید گرمتر است! ماه که تو را دید تا صبح نالید! چهره تو، از ماه زیباتر است! نگذار که کسی به وجود عشق در دلهایمان پی ببرد ، نگذار کسی بفهمد که آن عشقی که در دلهایمان است از عشق لیلی و مجنون نیز بالاتر است! آن حسرتی که از عشق ما در دلهای دیگران به جا می ماند مثل آتشیست...
-
هدیه ای با ارزش
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 14:29
هدیه ای با ارزش تر تو برای من در دنیا نیست! گلی خوشبوتر از تو در گلستان زندگی در میان گلها نیست! عزیزتر از تو در قلبم هیچکس نیست، باوفاتر از تو هیچ باوفایی نیست! احساسم را به تو تقدیم میکنم ، قلبم را فدای احساس پاکت میکنم! قلبم نام تو را فریاد میزند ، زندگی ام را مدیون وجود پر مهر تو هستم! اگر گلی مثل تو در این گلستان...
-
راز به تو رسیدن
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 14:22
از تو گذشتم ، تا به عشق برسم ! از عشق نگذشتم ، تا به قلبت برسم! تو را در میان آغوش خویش فشردم تا به احساسم برسم! از احساس خود گذشتم ، تا احساس تو را حس کنم! اشکهایم را فدای نگاه زیبایت کردم تا به اوج آرامش برسم ! از آرامشم گذشتم ،تا تو را آرام کنم! تو را آرام کردم و خودم را پریشان ! از پریشانی خود گذشتم تا تو را آزار...
-
رویای دلتنگی
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 14:16
دلم برایت تنگ شده است دلم برای دیدن چشمهای قشنگت تنگ شده است! دلتنگی هایم همیشگیست ! اشکهای روی گونه ام تمام نشدنیست! حالا دیگر حتی گرفتن دستهایت یکی از آرزوهای من است! در آغوش گرفتنت رویای شیرین من است! رویایی که در سر دارم قشنگترین صحنه زندگی من است! تو نمیدانی که آنچه در دل دارم درد چند ساله ی من است! تو نمیدانی که...
-
اگر باران نمی بارید...
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 14:12
اگر باران نمی بارید هیچگاه بغض آسمان شکسته نمیشد! اگر زیر باران قدم نمیزدم ، هیچگاه دلم از دردها خالی نمیشد! اگر گریه نمیکردم هیچگاه قلبم از غم و غصه ها رها نمیشد! اگر با تو نبودم هیچگاه نفس کشیدنهایم تکرار نمیشد! حالا که با تو هستم ، گهگاهی نیز حس میکنم بی تو هستم، تو در کنارم نیستی و من خسته هستم! خسته از زندگی ،...
-
تولد عشق
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 14:09
آن دم که خورشید طلوع میکند ، حس میکنم گرمای قلبم را ... آنگاه که گرمای درون قلبم را حس میکنم ، احساس عاشق شدن میکنم! آن لحظه که حس میکنم عاشقم ، نام تو را فریاد میزنم و با تمام وجود میگویم که دوستت دارم! و اما عشق تو، مرا دگرگون کرد.... تو آمدی و مرا که در دریای طوفانی تنهایی گرفتار بودم ، با قایق محبت و عشق نجات دادی...
-
گمشدن ممنوع!
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 14:04
واژه ای آشنا اما بیگانه با قلبها! واژه ای گریان ، دلتنگی درد آن! بی اختیار ، گمشده در خزان سال! غم است و هنگام آمدن ،شب است و هنگام باریدن ! بی قرار ، سحر چشم انتظار ! رنگ سرخ غروب ،عطش آبی بی غرور! واژه ای پنهان در سیاهی شبهای عاشقان! چشمها بسته است ، دل ناآشنا با دل است ! تکرار آن خستگی ذهن و گمشدن آن در جمله،...
-
چه کسی فهمید!
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 14:01
چه کسی فهمید درد دلم را در آن شب بارانی! چه کسی دید اشکهای مرا در زیر قطره های باران! چه کسی شنید صدای ناله دلم را ، چه کسی حس کرد سردی دستهایم را! هیچکس نبود در آنجا ، من بودم و یک دل تنها ! غمها مرا رها نمیکنند، غصه ها مرا صدا میکنند ، تنهایی مرا در میان خودش میگیرد حس میکنم بغض ، گلویم را میفشارد و قلبم تند تند...
-
عشق یعنی تو!
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 14:00
با تو بودن به من درس عشق را آموخت ! با تو بودن وفادار ماندن را برایم معنا کرد ! اینک قلبی دارم سرشار از محبت و عشق ، که همچو چشمه در وجود گرمت میجوشد! تو را که دارم ، زندگی مال من است ، حالا که عاشقم ، همه ی قلبت در اختیار من است! صدای گرمت آرامش وجود من است ، راز قلبهای ما کلام جاودانه ی عشق است! با تو بودن یعنی یک...
-
حکایت ناتمام!
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 14:00
شاهد این قصه سرنوشت است ! راز این داستان غم انگیز است! پایان قصه تلخ است ، چشمهای قصه گو پر از اشک است! دیگر در گوشم زمزمه نکن این داستان تلخ را ! خورشید به سوی دیگر مینگرد ، ما را نمیبیند ، ما محو تماشای آسمان برای دیدن ستاره هاییم! ستاره هایی که نیستند و ما به دنبال آنهاییم! برو صفحه آخر قصه را بخوان ، این صفحات...
-
دو جواهر درخشان
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:59
این دو جواهر درخشان ، این دو کهکشان بیکران مرا عاشق کرد! این چشمهای زیبایت مرا شیفته ی با تو بودن کرد! یک لحظه به آنها خیره شدم و یک عمر اسیر قلبت شدم! چشمهای زیبایت را دوست دارم ، هر چه به آن خیره میشوم عاشقتر میشوم! در عمق چشمانت میتوان به اوج آرامش رسید ، میتوان از دلتنگی ها رها شد ، قله ی خوشبختی را دید و امیدوار...
-
درود بر عشق
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:58
عشق به من نفسی دوباره داد، مرا نجات داد از سراب تنهایی! عشق به من روح شاعرانه بخشید، به من دو بال داد تا پرواز کنم به آسمان آبی قلبت! اگر تو را دارم ، اگر اینک به تنها آرزویم رسیده ام به خاطر وجود پر مهر تو است که دیگر نیازی ندارم وقتی تو تکیه گاهی برای لحظه های زندگی ام باشی! من وجود تو را مدیون وجود عشق میدانم ، من...
-
نفرین بر عشق
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:17
دریای چشمانم خشکیده ، آسمان قلبم ابری و دلگرفته! دستهایم سردتر از یخ ، گونه هایم چروکیده! سهم من از عشق آوارگی ، کلام شب و روز من نفرین بر عشق! میگویند عشق مقدس است ، عشق کلامی جاودانه است! اما کسی که این جمله را گفت قلب شکسته ی یک عاشق را ندیده است ، اشکهای چشمهای آن بی گناه را ندیده است ، غم و غصه های تلخ لحظه های...
-
بهار عشق
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:14
از تابستان گرم تا پاییز برگ ریزان ، از زمستان سرد تا انتظاری دوباره! و باز بهاری دیگر با طراوت و تازگی! بهار عاشقی ، پایان انتظار همیشگی ! رنگ آبی آسمان ، صدای آواز پرندگان ، بوی بهار می آید ، بوی آشنایی! یک نفس تازه ، و باز سرود عشق ، یک لحظه ی عاشقانه! این بهار با تو بهاریست ، این سرسبزی با تو همیشگیست! زندگی ام...
-
ساعت بی وفا
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:14
کاش زمان نگذرد ، کاش عقربه های ساعت دیگر به جلو نروند! این لحظه ی زیبا را از من نگیر ای ساعت بی وفا! لحظه ای که با تمام وجود حس میکنم عشق را ، لحظه ای که با تمام وجود میفهمم که عشق یک افسانه نیست! عشق را در قلبم حس میکنم ، کاش این لحظه برای همیشه باقی بماند و یک ثانیه نیز جلو نرود! میترسم با گذشت زمان این عشق خیالی...