-
ارزش عشق
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:14
فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی! اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی! گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی ! از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی! چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور! چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی! صدای فریادم...
-
دفتر دل
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:12
من هستم و تنهایی ، تنهایی هست و یک دفتر خالی! دفتری پر از برگهای سفید ، دلی پر از غم و نا امید! دلی پر از حرفهای ناگفته ، تا سحر چند ساعتی مانده ! نور مهتاب بر روی دفتر خالی ، قلبم سرشار از غم و دلتنگی! چند لحظه می اندیشم که چه بنویسم ، حرفی ندارم برای گفتن پس از یک عشق خیالی مینویسم! تازه از تنهایی رها شده ام ، با...
-
تنهایی باوفا!
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:11
جای تو در قلبم نیست ، در زندان غمها نمان که اینجا جای ماندن نیست! ارزش تو بالاتر از قلب شکسته ی من است ، برو که قلب من سرپناه خوبی برای تو نیست! دیگر کار من از عاشق شدن گذشته است ، دیگر کسی به من نگاه نمیکند، در خزان سرد زندگی ام کسی به انتظارم نمی نشیند! برو که ماندنت یعنی حسرت ، حسرتی برای روزهای خوشبختی ! در قلب من...
-
خلوت عشق
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:11
در خلوتی عاشقانه با قلبم ، در همنشینی با عشق به تو می اندیشم ای بالاتر از عشق! لحظه ای را از روزگار خواسته ام تا با قلبم تنها باشم ، و در خلوت عشق با تو به رویاها روم! حتی لحظه ای که در کنارم نیستی ، در این خلوت عاشقانه در خاطر من هستی! همه ی ثانیه های زندگی ام یاد تو در قلبم است و عشق تو سرچشمه ی گرمای وجودم! چشمانم...
-
متهم ، ولی بی گناه
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:10
حالا که به خاطر تو بر روی دلم پا گذاشتم چند لحظه نیز به من نگاه بینداز! حالا که به خاطر تو از صبح تا شب گریه میکنم ، یک لحظه نیز به حرف دلم گوش کن! چرا به بیراهه میروی ، دیگر بهانه هایت برایم تکراری شده ، بی وفایی کار همیشگی ات شده! نمیخواهم اینبار نیز من مجرم این قصه ی تلخ باشم، نمیخواهم اینبار هم من متهم ردیف اول...
-
سکوت کن!
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:10
سکوت کن ، حرفی از عشق نزن! تو که خودت میدانی من چقدر دوستت دارم ، پس با حرفهایت کنایه نزن! تو که ادعا میکنی عاشقی ، پس چرا در لب پرتگاه تنهایی دستهای مرا نمیگیری؟ تو ادعا میکنی بدون من میمیری ، پس چرا اینک که با منی در جستجوی دوای درد من نیستی؟ چرا من تو را دارم ولی تنهایم ؟ چرا از عشق مینویسم ولی به آن نمیرسم! سکوت...
-
تاوان عشق
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:09
به تو دل بستنم اشتباه بود ، سهم من از امروز ، تاوان اشتباهات دیروز بود! اشتباه من از آغاز جمله گویا بود ، بارها توبه کردم ، اینبار عاشق شدنم گناه بود! این قلب من بود که بی گناه بود ، تو مرا فریب دادی ، دل تو بی وفا بود! بی وفا بود که قلبم را شکست ، شیشه ی عشق مرا با نا مهربانی شکست! نه یک بار ، نه دو بار ، بارها شکست...
-
سرچشمه عشق
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:09
آن دم که در قلبم نشستی ، دنیا نصیبم شد! آن دم که شعر عشق را با آن صدای دلنشینت در گوشم زمزمه کردی ، عاشق احساسات پاکت شدم! چه آرامشی دارم در لحظه هایی که بیشتر از هر زمان نا آرامم! دلم میخواهد همینگونه که هستم باشم ، دستم درون دستانت باشد و بمیرم! نمیخواهم فاصله بین ما باشد ، در این دو روز دنیا ، یک روز آن تنها بودم و...
-
کاش میدانست
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:09
کاش میدانست یکی در این دنیا، او را به اندازه ی یک دنیا دوست میدارد! کاش میدانست که شب و روز به او می اندیشم و آرزو میکنم تصویر چهره ی ماهش را در آینه ی چشمانم ببینم! کاش میدانست که از دلتنگی او لحظه هایم را با اشکهایم همنشین هستم! نمیداند که یکی او را دیوانه وار دوست میدارد ، نمیداند که یکی اینجا خسته و تنها به...
-
تکرار عشق
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:08
نه تو بی منی و نه من بی تو هستم ، تو مال من و من در قلب تو هستم! تو عشق منی ، بی تو باور ندارم زندگی را ، تو همه ی هستی منی ! همه ی جمله هایم تکراریست اما تکرار آن شیرینی لحظه های عاشقیست! تو از تکرار این کلمات خسته نشو که حرف دلم همیشه همین بوده و خواهد بود! از آن لحظه که آمدی به قلبم ، پر از امیدم ! مرا تنها نگذار...
-
قصه وفا!
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:07
مرا صدا کن ، مرا از این سکوت تلخ رها کن ! مرا آزاد کن ، چند لحظه به من نگاه کن ، ببین اشکهایم را ، به فریادم گوش کن! فریاد میزنم دوستت دارم .... چند لحظه سکوت بعد از این فریاد هنوز هم در گوشت زمزمه میشود تکرار این فریاد! هنوز باور نداری معنای دوست داشتن را ، هنوز چند صباحی از با هم بودنمان نگذشته ، که تو شروع به نوشتن...
-
تنهاتر از تنهایی!
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 13:07
دلم به قلب وفادارت خوش بود که اینک بی وفا شده ای! دلم به یکرنگی و صداقتت خوش بود که مدتهاست مثل غریبه ها شده ای! گناه من چه بود که مثل دیوانه ها بودم ، لحظه ها را میشمردم و منتظر آمدنت بودم! نه انگار عاشقی به من نیامده ، دل به هر کسی دادم ، دلی به من نرسیده! دلم به احساس تو خوش بود که تو نیز بی احساس شده ای! از عشق...